تبسم
 
نويسندگان

 

 
 

از اين همه اغراق

سرم گيج مي رود ...

از اين سرعت عقربه هاي خيالي !

بيهوده نفس مي كشم ...

و بيهوده تر مي روم ...

تا پشت هيچستان

گم مي شوم ...

با كفش هايي نامرئي

تا اثري از من نماند !

آن گاه

خواهي گريست ...

تلخ و گس

براي گمشده اي كه نمي دانست كيست ...

و چرا ؟!.......
 
 
 
 
 

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, ] [ 14:18 ] [ tabasom74 ]

 

 

 


در آغوشم بودی! قطره اشکی بر گونه ات لغزید خواستم با انگشتانم آن قطره اشک را پاک کنم اما...!
 
اما، آن قطره اشک برای انگشتانم آشنا بود ... آشنا بود...؟ یادم آمد....!
 
آن هنگام که خداوند تو را می آفرید خاک تو را با اشکهای من سرشت،
 
راستی به گونه های خیس من نگاه کن،
 
اشکهای من برای انگشتان تو آشنا نیست!
 
زندگی مسابقه نیست زندگی یک سفر است
 
پس در آن مسافری باش که در هر گامش ترنم خوش لحظه هاست
 
 
 
 
 
 
 

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, ] [ 14:6 ] [ tabasom74 ]

 

 

 


دستان دلم را به آهستگي
 
به روي روحم ميکشم
 
تا احساس آن را بخوانم
 
نوک انگشتانم از صداي دلخراش آن
 
به رعشه مي افتد
 
به من بگوييد :
 
در کدامين روز دشوار
 
زندگي ام را جا گذاشته ام؟! 
 
 
 
 
 
 

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, ] [ 18:46 ] [ rosesorkh ]
درباره وبلاگ

امان از بچه های امروزی بچه که چه عرض کنم ، زلزله هفت ریشترین ! والا ما که بچه بودیم ، همون اول که میرفتیم جایی مامانمون میگفت “نمیدونین چه بچه ی خوب و آرومیه”! ما هم گیر میکردیم تو رودرواسی تا آخر مهمونی میشستیم یه گوشه گلای قالی رو میشمردیم که حرفِ ننه مون زمین نیفته ! اصلا نسلِ بامرامی بودیم ….جزغاله شدیم …حیف
برچسب‌ها وب
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 25
بازدید هفته : 36
بازدید ماه : 36
بازدید کل : 11363
تعداد مطالب : 6
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1