تبسم | ||
|
چـرا سـاكـت نـمـي شـوي؟ صـداي نـفـس هـايـت . . . در آغـوش ِ او از ايـن راه ِ دور هـم آزارم مـي دهـد !!! لــعــنــتــي . . . آرامـتـر نـفـس نـفـس بـزن ! موضوعات مرتبط: برچسبها:
از اين همه اغراق
سرم گيج مي رود ...
از اين سرعت عقربه هاي خيالي !
بيهوده نفس مي كشم ...
و بيهوده تر مي روم ...
تا پشت هيچستان
گم مي شوم ...
با كفش هايي نامرئي
تا اثري از من نماند !
آن گاه
خواهي گريست ...
تلخ و گس
براي گمشده اي كه نمي دانست كيست ...
و چرا ؟!.......
موضوعات مرتبط: برچسبها:
در آغوشم بودی! قطره اشکی بر گونه ات لغزید خواستم با انگشتانم آن قطره اشک را پاک کنم اما...!
اما، آن قطره اشک برای انگشتانم آشنا بود ... آشنا بود...؟ یادم آمد....!
آن هنگام که خداوند تو را می آفرید خاک تو را با اشکهای من سرشت،
راستی به گونه های خیس من نگاه کن،
اشکهای من برای انگشتان تو آشنا نیست!
زندگی مسابقه نیست زندگی یک سفر است
پس در آن مسافری باش که در هر گامش ترنم خوش لحظه هاست
موضوعات مرتبط: برچسبها:
دستان دلم را به آهستگي
به روي روحم ميکشم
تا احساس آن را بخوانم
نوک انگشتانم از صداي دلخراش آن
به رعشه مي افتد
به من بگوييد :
در کدامين روز دشوار
زندگي ام را جا گذاشته ام؟!
موضوعات مرتبط: برچسبها:
وقتی دلت از زندگی پُر بود میمیری! ـ هیوا! قبول... امّا تو خیلی زود میمیری معصومتر از کودکانِ قلبِ من یک شب با گونههای خیس و اشکآلود میمیری تنهاییات را میبری تا عمقِ آیینه وقتی شدی در آینه محدود، میمیری شاید تو تنها ماهیِ خوشبخت در تُنگی که بیصدا در آرزوی رود میمیری امّا تصوّر کن که تو گنجشکِ این عصری که در هوای سُربی و پُر دود میمیری وقتی که تنهاتر شدی، تنهاتر از نامت وقتی که رویاهات شد نابود میمیری بدرود هیوا! آخرین آوارهی دنیا! مرگت مبارک باد...، گرچه زود میمیری!
موضوعات مرتبط: برچسبها:
مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟ بـگـذارسـخـت باشم و سـرد !! بـاران کـه بـاریــد ... چـتـر بـگـیـرم و چـکـمـه !!! خـورشـیـدکـه تـابـیـد ... پـنـجـره ببـندم و تـاریـک !!! اشـک کـه آمـد ... دسـتـمـالـی بـردارم و خـشـک !!! او کـه رفـت نـیـشخـنـدی بـزنـم و سـوت . . .
موضوعات مرتبط: برچسبها: [ چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:مهربانی تا کی؟, ] [ 19:10 ] [ tabasom74 ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |